محمدامین حقگو
از نظر او فقه همان اندازه که مانع تمدنسازی نشود کافی است: «به نظر من، نیازی نیست که به دنبال فقه تمدنساز باشیم. این رفتار ما مانند این است که رقیبی داشته باشیم و به او بگوییم چیزی را که داری، به هر قیمتی به دست میآوریم. داستان تمدن ساختن ما نیز اینگونه است. ولی در واقعیت، فقه تمدنساز نیست. فقه اگر مانع تمدنسازی نشود، موجب امتنان است، اما اینکه از آن، توقع تمدنسازی داشته باشیم، نادرست است.»
مهریزی معتقد است که علم فقه همانند علم حقوق و علوم دیگر پاسخگوی حوزه موضوعی خودشان هستند و نباید از آنها توقع تمدنسازی داشت. وی میگوید: «اساسا علم فقه تنها پاسخگوی حوزه موضوعی خودش است و به تمدن و امور مانند آن کاری ندارد. نهتنها فقه؛ بلکه علومی مانند حقوق نیز همینگونه هستند. علم حقوق نیز به همین مقدار که مانع از تمدنسازی نشود، قابلامتنان است، اما اینکه از آن توقع تمدنسازی داشته باشیم، نابجا است. البته علم فقه و حقوق میتواند کار خود را بکند و بستر تمدنسازی را فراهم کنند، اما اینکه توقع داشته باشیم تمدنی را تشکیل دهند، انتظار نابجایی است.»
او با این گمان که فقه باید تمام مولفههای تمدن را تامین کند چنین نتیجهگیری میکند که یا باید بپذیریم فقه تمدنساز نیست یا اگر خواستیم فقه را با نگاه تمدنی ببینیم، آنگاه فقه دیگر بار موضوع خود را از دست میدهد، میگوید:
«بعد از بررسی زیاد، به این نتیجه رسیدم که اگر دایره تکفیر را گسترده کنیم و برخورد با غیرمومنان را کاملا ممنوع کنیم، ارتباط، روابط، نجاست، طهارت و درنهایت، تمدن شکل نمیگیرد. بنابراین فقهی که بخواهد نگاه مثبتی به تمدن داشته باشد، فقهی است که این موانع در آن شکل نگرفته باشد. وقتی فقیهی نگاه وسیع و همهجانبهنگر دارد، قاعدتا فتاوایش هم فرق میکند.»
مهریزی درنهایت با اشاره به ضرورت جایگزینی فقه انسانساز به جای فقه و تمدن مدعی است که دین به دنبال تمدنسازی نیست: «در دنیا چند مدل حکومت وجود دارد. حکومتهای استبدادی، حکومتهای سیاسی (که مبتنی بر دموکراسی هستند) و حکومتهای انسانی. به نظر من، دین به دنبال تمدن نیست، بلکه به دنبال انسانسازی است.»
پس از یادداشت مهریزی برخی از صاحبنظران این حوزه در مقام پاسخ به مدعای او برآمدهاند. عبدالحسین خسروپناه، رئیس موسسه حکمت و فلسفه اساسا این سخن مهریزی را خلط بین کل و جز در تمدن دانسته است و در مورد فقه تمدنساز مینویسد: «مقصود از فقه تمدنساز این نیست که فقه همه مولفههای تمدن را تامین کند، تعبیر فقه تمدنساز مثل علم تمدنساز و فرهنگ تمدنساز است. همانگونه که نباید از علم تمدنساز انتظار داشت که همه مولفههای تمدن را تامین کند از فقه تمدنساز هم نباید چنین انتظاری داشت.»
خسروپناه با بیان اینکه تمدن فرآیندی چندضلعی است که قاعدتا نباید توقع داشت فقه تمام این اضلاع را پوشش دهد، ادامه میدهد: «فقه و اخلاق دربردارنده بخش منشی و کنشی جامعهاند. همانطور که فلسفه تامینکننده مباحث بینشی تمدن و علوم دربردارنده مباحث معرفتی تمدن هستند.»
رئیس موسسه حکمت و فلسفه در نهایت بیان میدارد که فقه هم میتواند رویکرد تمدنی داشته باشد و هم میتواند نداشته باشد یا حتی رویکرد انحطاط داشته باشد.» وی در ادامه میگوید: «پس سخن جناب مهریزی خلط بین کل و جز در تمدن است و گمان کرده است کسانی که از فقه تمدنساز سخن میگویند درصدد هستند همه مولفههای تمدن را به فقه بدهند؛ در حالی که مقصود این است که فقه ناظر بر نیازهای تمدنی در عرصه احکام و تکالیف و حقوق دست به اجتهاد بزند.»
عباسعلی مشکانیسبزواری، پژوهشگر فقه حکومتی و فقه تمدنی از دیگر کسانی است که نسبت به ادعای مهریزی واکنش نشان داده است. وی با بیان اینکه یادداشت مهریزی خلاف تصورش بوده و گمان نمیکرده شخصیتی همچون مهریزی ظرفیت تمدنسازی فقه را اینگونه به چالش بکشد، مینویسد: «با توجه به «مطلب پرمایهای» که پیشتر از این استاد ارجمند در موضوع «فقه حکومتی» خوانده بودم -و حقا اولین و متقنترین مطلب در زمینه فقه حکومتی همین مقاله بود و هنوز نیز چنین است- تصور کردم استاد مهریزی با تیتر معکوس، قصد نقد «مخالفان نسبت فقه و تمدن» و به چالش کشیدن «منتقدان ظرفیتهای تمدنسازی فقه» را دارد؛ اما ناباورانه با مطلبی کاملا برعکس تصور فوق مواجه شدم. استاد مهریزی ظرفیت تمدنسازی فقه را به چالش کشیده بود.»
مشکانی بینش و نحوه ورود مهریزی را به صورت مساله غلط میپندارد و بیان میکند: «مهریزی با برداشتی بسیط و پیشینی از تمدن و نظام به نقد فقه تمدنساز پرداخته و طرفداران آن را به نوعی خودکمبینی متهم کرده است.» مشکانی در ادامه میگوید: «از ایشان انتظار میرفت پیش از نقد و چالش در مورد فقه تمدنساز، ادبیات و احتمالا تقریرهای مختلف پیرامون آن را مورد ملاحظه و دقت قرار داده و سپس مبتنی بر آنها به نقد و چالش میپرداخت، نه اینکه موضوعی را فارغ از عینیت و صرفا در ذهن خویش تصور کرده و سپس آن «پدیده ذهنی» را با عنوان فقه تمدنساز به نقد بنشینند؛ غافل از اینکه آنچه در بیرون و عینیت با عنوان فقه تمدنساز مطرح و مورد بحث است، ربطی به «فقه تمدنساز عالم ذهن ایشان» ندارد.»
مشکانی در نهایت ضمن توصیه به مهریزی از ایشان میخواهد مروری گذرا بر ادبیات تولید شده پیرامون «فقه حکومتی»، «فقه نظامساز»، «ظرفیتهای تمدنسازی فقه»، «فقه سرپرستی» و... داشته، فهم و برداشت طرفداران این جریان از «تمدن»، «نظام»، «سبک زندگی» و نسبت وثیقی را که بین این هر سه برقرار میبینند ملاحظه کرده و سپس در نقدی نوین، نظریه «فقه و تمدن» را به نقد بنشینند.»