به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، روزی که قرار شد برای انتخابرشته دانشگاه اقدام کنم، بین گزینهها سعی کردم انتخابهایی داشته باشم که بتوانم در شهر خودم ادامهتحصیل دهم. با وجودی که به رشته خودم علاقه زیادی داشتم اما نمیتوانستم به خودم جسارت بدهم در شهری غیر از شهر خودم تحصیل کنم. نظر مشاور تحصیلیام کمی با من متفاوت بود و او دانشگاه و رشته را هم مهم میدانست. بنابراین به پیشنهاد او 10 کدرشته خودم را از بین دانشگاههای موردعلاقهام براساس رشته دلخواهم ثبت کردم. دست بر قضا من باید از سنندج به تهران میآمدم و در دانشگاه علوم و تحقیقات ادامهتحصیل میدادم. وقتی نتیجهها اعلام شد، دلهرهای تمام وجود من را پر و سوالهایی ذهن من را به خودش مشغول کرد که من چرا باید از خانه دور شوم؟ چرا باید از پدرم و مادرم دور شوم؟ چرا باید بخواهم در شهر بزرگی مثل تهران زندگی کنم؟ چطور باید در شهری که هیچ دوست و آشنایی ندارم، دوام بیارم؟ کجا باید زندگی کنم؟ این سوالات مدام با من بودند و آشفتگی من بیشتر میشد تا جایی که حتی تصمیم به انصراف و تلاش مجدد برای سال بعد گرفتم. «آسمان که به زمین نمیآمد»؛ این را به خودم گفتم و بعد موضوع را با پدرم مطرح کردم. با خودم میگفتم حتما پدرم هم که هیچوقت طاقت دوری مرا نداشته، از این انتخاب من استقبال میکند و خوشحال هم خواهد شد. اما پاسخ پدرم در واکنش به نظر من آن چیزی نبود که پیشبینی میکردم.
پدرم به من گفت: «هر جوجهای برای اینکه پرندهای بالغ شود، باید روزی از آشیانه خارج شود و پر پرواز خودش را برای حضور در جهانی بزرگتر از آشیانه باز کند. خارج شدن از آشیانه فرصت بزرگتر و بالغ شدن و بهکار بستن توانمندیهای آموزشداده شده توسط والدین را ایجاد میکند و هر پرنده جوانی بعد از خروج از آشیانه، خود را در دنیایی میبیند که باید با دیدگاهها و روشهای خود راهحلی برای مسائل پیشرو بیابد. دانشجو شدن تو در شهری دور را میتوانیم بهمثابه خروج از آشیانه ببینیم؛ خروجی که برای هر دانشجویی، شرایطی خاص را ایجاد میکند. برخی دانشجویان در شهر خود پذیرفته میشوند، بنابراین خروج از آشیانه تفاوت چندانی با دوران تحصیلی سطوح قبلی ندارد. برخی دیگر در شهری دورتر از محل سکونت پذیرفته میشوند و بنا به امکانات دانشگاه، امکان استفاده از خوابگاه دانشجویی را دارند. برخی هم در شهری دیگر پذیرفته میشوند اما به هر دلیلی از پانسیونها یا خانههای دانشجویی اجارهای استفاده میکنند. البته خروج از آشیانه برای هر پرندهای میتواند فرصتها و همچنین تهدیدهایی ایجاد کند؛ فرصتهایی برای بازنمایی و بازآفرینی مهارتها و نکتههای یادگرفته شده از والدین و خانواده، فرصتهایی که میتواند با موفقیت در حل مسائل روزمره، باعث افزایش اعتمادبهنفس و درنهایت شکلگیری هویت مستقلی شود و از طرفی هم میتواند به واسطه آشفتگی در تصمیمگیری و ضعف در انتخابهای کاربردی، محل تهدیدهایی برای سلامت زندگی و حفظ عزتنفس فرد شود.»
با شنیدن این صحبتها انرژی خاصی در من شکل گرفت و احساس کردم در آستانه آشیانه ایستادهام و من، الان، یک پرنده بالغ هستم که باید دنیای خودم را بشناسم و با توانمندیهای خودم در آن تغییراتی ایجاد کنم اما همچنان دلهرههای کوچکی در دلم وجود داشت و نگران بودم. مثل اینکه؛ من توی تهران هیچ فامیل و قوم و خویشی ندارم. هیچ دوستی ندارم. هیچکدام از دوستان و همکلاسیهای خودم هم در تهران پذیرفته نشدهاند. ولی وقتی به پشتسرم نگاه میکردم، پدرم، حمایت عاطفی و روانیاش و حرفهایش را میدیدم که همگی محکم و انرژیبخش بودند، بنابراین نشستم و بند کفشهایم را محکم بستم و کولهام را روی دوشم انداختم و به سمت کشف کردن و ساختن دنیای بعد از آشیانه حرکت کردم.