خواستم توجهی نکنم و دنبال خرید خودم بروم، جلوی یخچال ایستاده بودم و یک پنیر و یک نوشابه برداشتم، یکی از مشتریها یکدفعه رو به من گفت: «آقا یکی؟ بیا بیا ایناروهم بذار تو سبدت، بخرشون.»
چون فضای موجود در فروشگاه را متوجه شده بودم کمی جواب برایم روشن بود اما بازهم سوال کردم چرا؟ گفت: «بخر اگر امروز نخری، فردا همین هم گیرت نمیآد. میگن فلانچیز نیست و بهمانچیز هم از هفته آینده دیگر در بازار موجود نیست.»
جالب بود و تاسفبرانگیز. خیابان آرام بود، مردم زندگی میکردند، خیلیها به اندازه خودشان جنس میخریدند اما برخی طبق معمول همیشگیشان کاسه داغتر از آش بودند. خودشان التهاب داشتند و این را به بقیه هم تزریق میکردند. فهم و تماشای فضای نابسامان اقتصادی و معیشتی موضوع پنهانی نیست.
کمی قدم زدن و پرسوجو از کسبه و مردم، نگاه به تغییرات عجیب نرخ ارز و قیمت سکه و ایندست از موضوعات بهخوبی وضعیت فعلی اقتصادی و معیشتی را ترسیم میکند. اما کنشهای غیرمنطقی و شتابزده آن هم با استدلالهایی نظیر کمبودها، تمام شدن اجناس و اقلام جز تشدید التهابات موجود در فضای معیشتی و اقتصادی آورده دیگری ندارد.
اعتنایی به تشویق و البته اصرار آن مرد برای خرید اقلام بیشتر نکردم، حد نیاز را تهیه کردم و هنگام خروج از مسئول فروشگاه سوال کردم که آینده بازار چگونه است؟ این وضعیت توجیهی دارد، که او هم پاسخ داد: «ایندست از اقدامات و این نوع خرید کردنها با این دلیل که جنسی در بازار وجود ندارد و با کمبود مواجه میشویم و... جز آسیب روانی، تشویش ذهنی، آسیب به بازار و افزایش چندبرابری قیمتها خروجی دیگری ندارد. البته ما استقبال میکنیم آن هم تا وقتی که قیمت خرید اجناس خودمان هم بالا نرود.»
از فروشگاه خارج شده بودم، خبری از آن فضا نبود، انگار حالا همه به حد نیازشان جنس خریده بودند، در همان محیط کوچک و به اندازه همان اندک خریداران فضا ملتهب بود و عجیب. اما اینجا و در خیابان اوضاع آرامتر بود و با وجود تمام مشکلات مردم باعث و بانی وضعیت بد اقتصادی نبودند؛ ما هم مردمی نباشیم که به التهابات دامن بزنیم.
* نویسنده : ابوالقاسم رحمانی روزنامهنگار