به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، آئین رونمایی از کتاب «آریگویی به زندگی؛ معنای زندگی از دیدگاه علامه جعفری و متفکران غرب» نوشته دکتر عبدا... نصری، در منزل سابق علامهجعفری برگزار شد. «آریگویی به زندگی» دیدگاههای متفکرانی چون شوپنهاور، کامو، نیچه و نیگل را به صورت خاص مورد بررسی قرار داده و در باب معناداری زندگی متعرض کسانی چون کاتینگهام، هیک، ویتگنشتاین، ایر و... شده است. از رنسانس به بعد که بشر جدید در پرتو اکتشاف و پیشرفتهای علمی، در انتظار تحقق آرزوها و آمال خود بود، در مقام عمل با حوادث و رویدادهای ویرانگری چون استعمار و استثمار و کشتارهای گسترده انسانها مواجه شد و به این ترتیب سر از یأس و تردید درآورد و به دنبال آن، پرسشهای بسیاری برای او مطرح شد، از جمله آنکه: آیا علم جدید مفید بوده یا مضر؟ آیا نظریه پیشرفت سخنی بیهوده و غیرمنطقی نبودهاست؟ آیا انسان موجودی خیرخواه است یا شرور؟ دامنه این پرسشها نهایتا به اینجا رسید که: اصلا آیا زندگی معنایی دارد، یا پوچ و بیمعناست؟ و اگر زندگی معنا دارد، آیا این معنا کشفشدنی است یا باید معنایی برای آن جعل کرد. و اگر زندگی پوچ است، با این پوچی چه باید کرد؟ و آیا امکان ادامه یک زندگی پوچ وجود دارد یا نه... کتاب حاضر تلاشی در جهت تبیین این پرسشها از نظر علامه محمدتقی جعفری است و نظر ایشان در نیمه دوم کتاب، به تفصیل صورتبندی شده است. در صفحات پیش رو، گزارش تفصیلی «فرهیختگان» از مراسم رونمایی این کتاب را خواهید خواند.
علی جعفری، مدیریت تدوین و نشر آثار علامه جعفری
متشکرم از اجابت دعوت ما و دوستانی که این محفل را آماده کردند. مجلس ما برای آیین رونمایی کتاب «آریگویی به زندگی؛ معنای زندگی از دیدگاه علامه جعفری و متفکران غرب» با همکاری و مشارکت دفتر نشر فرهنگ اسلامی، انجمن اندیشه و قلم و موسسه علامه جعفری برپاست. از سالها پیش در جریان هستم که آقای دکتر نصری خیلی روی این کار زحمت کشیدند، [در کار تنظیم و نشر] آثار علامه جعفری. در این چند سال بعد از فوت ایشان، انصافا [آقای دکتر نصری] جزء یاران صدیق و باوفای ما بودند. همچنین از آقای صدوقیسها تشکر میکنم که همیشه ما را به این کارها تشویق میکردند. تشکر ویژه از آقای دکتر مهدی گلشنی دارم که این دعوت حقیر را پذیرفت و در این مجلس تشریف آورد. من قلبا آقای نصری را دوست دارم، نه به خاطر این کارها بلکه [چون ایشان] انسان شریف و صادق[ی است] و کارهای مخلصانهای که ایشان برای علامه جعفری کردند را خیلی کسان، خیلی از نزدیکان و شاگردان و کسانی که ملازم علامه جعفری در درسهایشان بودند؛ نکردند. خیلی از آنها از ایران هجرت کردند و این وقت را [برای کار روی آثار علامه] نگذاشتند؛ اما شایسته است تشکر ویژهای از آقای دکتر نصری داشته باشم و از طرف خانوادهمان هم تشکر ویژه از ایشان دارم.
امیدوارم کتاب [آریگویی به زندگی] جایگاه خودش را در جامعه ما پیدا کند. پیش از این هم آقای دکتر نصری آثاری بسیار فاخر درباره علامه جعفری به رشته تحریر درآوردهاند. اولین آنها کتاب «تکاپوگر اندیشهها» است که در زمان حیات خود مرحوم علامه جعفری توسط انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به طبع رسید. کتاب بعدی ایشان «آفاق مرزبانی» است که مدتی بعد از رحلت علامه توسط انتشارات سروش به چاپ رسید. کتاب «اندیشه الهی» ایشان هم، دیدگاه علامه جعفری راجع به امیرالمومنین(ع) است. این سه اثر بسیار وزین و فاخر، خدمات خوبی به جامعه علمی کشور کرده است. کتاب حاضر هم به نام «آریگویی به زندگی» را حداقل یکسال میشود که خدمت ایشان تلمذ داشتهام و از این کتاب استفاده کردهام [که در باب] نظرات دانشمندان و متفکران غربی در مقام مقایسه و تطبیق با آثار علامه در بحث «زندگی و انسانشناسی» [است]. [دکتر نصری] نکات خیلی خوبی را عرضه کردهاند و امیدواریم [این اثر] جایگاه ویژه خودش را در جامعه علمی ما پیدا کند.
امیر دبیریمهر، هیات مدیره انجمن اندیشه و قلم
خدمت اساتید حاضر و میهمانان گرامی که شرف حضور دارند سلام عرض میکنم. در این ماه مبارک و در این مکان ارزشمند یاد و خاطره همه علما و دانشمندان و فضلای این کشور و این فرهنگ غنی بهویژه مرحوم حضرت علامه جعفری را گرامی میداریم. مهمترین وظیفه و رسالت ما ایجاد پیوند بین نسل جدید و جوان کشور با میراث فکری و فرهنگیِ «فرهنگ ایرانی و اسلامی» است. مشارکت انجمن در این جلسه به حدود 6-5 ماه قبل برمیگردد که این اثر آریگویی به زندگی توسط آقای دکتر نصری در حال تدوین بود. صحبتی با جناب آقای جعفری داشتیم و اعلام کردیم که آمادگی داریم در ترویج اندیشههای بزرگان کشور ازجمله مرحوم علامه جعفری کمک کنیم. جلسه امروز را فتح باب مبارکی میدانیم که منشأ جلسات دیگری بهویژه درخصوص مرحوم علامه جعفری باشد و بتوانیم نقش و سهم خودمان را بهعنوان نسل بعدی اساتید حاضر، در ترویج و تثبیت آموزههای فرهنگی ایرانی اسلامی ایفا کنیم.
قاسم پورحسن، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی
خیلی خوشحالم که کتاب آقای دکتر نصری، «آریگویی به زندگی» منتشر شد. این کتاب پیشینهای طولانی دارد و [نتیجه] دغدغههای آقای دکتر نصری درباره بحثهایی [است] که در ایران [پیرامون مساله معنای زندگی] شکل گرفته بود. متاسفانه اساتید و پژوهشگران ما –عبارت من این است که- ذیل فیلسوفان غرب ادامه فکر میدهند و کاملا هم تابع آنها میاندیشند. میدیدم که این [مساله] که چه در نشستها و رسالههایمان، استاد یا دانشجو تصور میکرد که در میراث یا ودایع اسلامی چیزی برای بحث از زندگی و فلسفه زندگی -که تعبیر علامه جعفری هم هست- یا درباره انسان نداریم؛ آقای دکتر نصری را آزار میداد.
وقتی دپارتمانهایمان از سنت ما آگاه نیستند، هانری کربن باید از فرانسه به ایران بیاید و به ما بگوید که قلب پروژه ابنسینا، انسان است و اصلا ابنسینا هیچ نسبت جدیای با سنت یونانی ندارد. در کتاب «ابنسینا و حکمت مشرقیه» هم من تلاش کردم [این مطلب را توضیح دهم] و آخرین سخنرانی من هم بحثی در باب دوم «کتاب الحروف» فارابی بود. استاد صدوقیسها هم فرمودند که اگر فارابی در سده چهارم چنین حرفی را در باب اندیشه ما و نسبت ما با یونان بیان کرده، خوب است [که بیان شود].
خوشحالی من از [چاپ کتاب آریگویی به زندگی] بابت رفاقت با آقای دکتر نصری نیست بلکه از آنجاست که این کتاب اهمیت بنیادین دارد. از این حیث که معنای زندگی در جامعه ما به نحو نادرستی به خوانشی که ما احتمالا از شوپنهاور به این سمت داریم، نسبت داده شده است. قهرمان این سپهر [معنای زندگی] را نیچه میدانند، بهواسطه وضعیت پوچگرایانهای یعنی نیهیلیسمی که در غرب حاکم شد. ما دو رویکرد مهم داریم؛ یک رویکرد این است که زندگی ارزشی ندارد و [این] دیدگاه شوپنهاوری است و آقای دکتر نصری به خوبی در این کتاب، دیدگاه شوپنهاور را مطرح کردهاند. در ایران شوپنهاور کم خوانده میشود [حالی که] شوپنهاور اهمیت جدی دارد. عمدتا اساتید و دانشجویان یا هگل میخوانند یا هایدگر. انگار هیچ متفکر دیگری غیر از اینها در این دو سده یا سه سده نداریم. شوپنهاور از این باب که به سنت شرق توجه کرده، حجم زیادی از آرایش مربوط به سنت شرق است. البته نتیجهگیریهایش مربوط به سنت غرب است. نیچه از آن حیث که عنوان میکند «ما هیچ راهی برای بیرون رفتن از نیهیلیسم نداریم»، [بر آن است که باید] به زندگی آری بگوییم و توجه کنیم به زندگی. اما همه مستحضرید که فهم شوپنهاور و نیچه تا امروز مانند [تدئو] متس یا [جان] کاتینگهام، به تعبیر علامه جعفری در درون «زندگی طبیعی» است. من تا مدتها فکر میکردم آخرین پروژه علامه جعفری، «حیات معقول» است. در یادداشتهای علامه جعفری که نگاه میکردم، عنوانش این بود که ما یک مرتبه بالاتر از حیات معقول داریم که وضعیت برتر [از] حیات معقول است. دیروز که مجموعه رسائل علامه طباطبایی را نگاه میکردم، در جلد دوم که بحث برهان را بیان میکرد، شبیه همین فرمایش علامهجعفری هم درش بود.
ما چیزی را که تحتعنوان معنای زندگی در رسانهها، دانشگاهها و دپارتمانهایمان و به دانشجویانمان عرضه میکنیم، تنها «فهم غربی» است. فهم غربی این است که «خود زندگی اصالتی ندارد» و «انسان هم اصالتی ندارد». ما برای اینکه به این رویکرد پاسخ بدهیم، در وضع دشواری قرار گرفتهایم. من اسم این [رویکرد] را میگذارم نگاه سلبی تمام متفکران مغربزمین تاکنون، درباره معنای زندگی؛ به انسان و زندگی.
نظریه بنیادین، نه جایگزین
اما دیدگاه علامه جعفری دیدگاه ایجابی است و اتفاقا در کتاب «آریگویی به زندگی»، آخرین بحث، بحث «مرگ» است ولی باز آن را ایجابی نگاه میکنند یعنی اگر شما بتوانید آن نسبتهای چهارگانهای که علامه جعفری با مبدأ، با خدا، با خودش و هستی مطرح میکند [را مدنظر قرار دهید، خواهید دانست که این نگاه ایجابی است و نه صرفا سلبی]. فهم علامه جعفری و در قبال آن شرح آقای دکتر نصری، یک فهم بنیادین از انسان و زندگی است. اینگونه نیست که ما دچار معضلی - اجتماعی یا فکری- شدهایم و این [طرح بحث] میتواند [آن معضل را] تسکین بدهد؛ نه. این «نظریه جایگزین» نیست بلکه «نظریه بنیادین» است و خودش یک شالوده است. فکر میکنم دکتر نصری موفق شدهاند در کتاب مطرح کنند که «تفاوتهای بنیادین ما چیست». کتاب اخیر [من، یعنی کتاب] «خوانشی نو از فلسفه فارابی» که یک ماه و اندی است که چاپ شده، تیتر دومش این است «گسست معرفتی بنیادین از سنت یونانی». دغدغه فارابی، ابنسینا و فیلسوفان ما، دغدغه و اقتضائات پرسشهای یونان نیست. دغدغه علامهجعفری تنها پاسخ دادن به راسل یا فیلسوفان غرب نیست. اینها دغدغههای نقضی است (بهقول ملاصدرا). اما دغدغه حلیاش این است که اساسا در سنت اسلامی شما نمیتوانید بدون فهم انسان یا فلسفه زندگی بخواهید آرا را نسبت به آن فراهم کنید و نظامی بچینید. این نکته اول در باب اهمیت این کتاب بود که عنوان کردم. از کتابهای آقای دکتر نصری، چند کتاب اهمیت [خاص] دارد. آن کتاب «در جستوجوی حکمت» [را هم که] در باره مرحوم حائری نوشتهاند، همین اهمیت بنیادین را دارد.
کاش گونهشناسی هم بکنند
نکته دوم این است آقای دکتر نصری از کسانی هستند که در معنای زندگی فارغ از شرحی که نسبت به علامه دارند، خودشان هم دیدگاه مستقلی دارند. پیشنهادم این است که به گونهشناسی آرای مربوط به معنای زندگی بپردازند. واقعا [ای.جی.] ایر در درون حلقه پوزیتیویستها برای ما آنقدر اهمیت ندارد [که لازم باشد در چنین کتابی به آرای او هم بپردازیم]. گرچه آقای دکتر همه را، خیلی از افراد را احصا کردهاند. آقای دکتر میتوانند دیدگاه خدامحورانه، غایتمحورانه، طبیعتمحورانه و انسانمحورانه را درباره معنای زندگی، گونهشناسی کنند و همه این آرا را در آنجا قرار بدهند و برتری دیدگاه علامه را در این گونهشناسی بهتر نشان بدهند. به عبارتی من فکر میکنم اگر عجلهای نبود، آقای دکتر نصری میتوانستند مقدمه خوبی را برای کتاب فراهم کنند. ما که با آرای آقای دکتر نصری آشنا هستیم ولی برای خواننده، مقدمهای یکی دو صفحهای، شاید ناکافی باشد. ناکافی از این باب که مجبور باشید 150صفحه آرای غربیها را ببینید (که درست هم هست و خواستهاند همه آرا را فراهم کنند) بعد دیدگاه علامه را بیان بکنند، ولی من پورحسن انتظار دارم آقای دکتر نصری یک مقدمه 20صفحهای درباره اهمیت همین دو رویکرد [بنویسند]. یعنی ما گاهی میگوییم صلح، از این جهت که جنگ نباشد و گاهی میگوییم نه، صلح خودش یک بنیاد است و طفیلی جنگ نیست - اینها هم آرای مرحوم علامه است. اینگونه نیست که چون [میخواهیم گرفتار] مغربزمین و نیهیلیسم نشویم، بنابراین به معنای زندگی بپردازیم. در اندیشه علامه جعفری و متفکران دیگر این [طور نیست]، که من معتقدم این سنت از فارابی آغاز میشود و بسطش با ابنسیناست.
اندیشهها را ذیل اروپامحوری میخوانیم
نکته سوم این است که آقای دکتر نصری درمیان اساتیدی که من دیدهام، نسبت به آرای علامه جعفری فهم درستی دارند. خیلی از اساتید به دکتر نصری و من میگفتند مگر علامه جعفری اینقدر آرا دارد که شما در هر موضوعی میخواهید دیدگاه علامه جعفری را در این مساله بسنجید، ارزیابی و داوری کنید؟ من به آنها گفتم چند تا از آثار علامه را خواندهاید؟ گفتهاند خواندهایم. گفتم دقیقا چندتا از آثار علامه را خواندهاید؟ کدام کتاب را؟ هیچکدام از اساتید کتاب «فلسفه زندگی» علامه را نخوانده بودند. سال گذشته [که] همراه با آقای دکتر گلشنی عزیز (که در میان اساتید علوم پایه کسی را ندیدهایم که چنین دغدغهای نسبت به علوم انسانی داشته باشد) و همراه آقای دکتر نصری برای همایش علامهجعفری در تبریز بودیم، همین بحث [در میان] بود که خیلی از آقایانی که آمده بودند و سخنرانی میکردند، بسیاری از کتابهای علامه را اصلا تورق نکرده بودند. [از] این [جهت است] که عنوان میکنم، آقای دکتر نصری «تسلط فهمی» نسبت به آرای علامه دارند. سخنم این است که مباحثی که مطرح شده، تکرار نیست. اگر این [نکته] را ندانید، گمان میکنید که آقای دکتر نصری حجمی از آثار علامه را در کتاب تکرار کردهاند. نه! تکرار نیست. اینها پاسخ به همان پرسش اول است. پرسش این است که «آیا پرسش از انسان و هدف زندگی، پرسش بنیادین هست یا نیست».
نکته چهارم هم که نکته ماقبل آخر است، این است: ما امروزه در مقایسه فیلسوفان و سنتمان با متفکران مغربزمین، یک پرسش اساسی داریم و این است: «متفکران مغربزمین در یک زمینه و بافتار متفاوتی زیستهاند. با اقتضائات و پرسشهای متفاوت؛ [به این ترتیب آیا] ما اصلا میتوانیم آرای متفکرانمان را با آنها مقایسه بکنیم؟ من، آقای دکتر نصری و دیگران الان درگیر فلسفه تطبیقی هستیم و پرسش مهم «فلسفه تطبیقی» این است. آیا در مقایسه آرای علامهجعفری و دیگران، ما میخواهیم تنها تفاوتها و شباهتها را نشان بدهیم یا میخواهیم براساس فهم و خوانشی که از مبانی و مبادی آرای فکری آنها میکنیم، بیان کنیم که این آرا بنیادش کدام است و آن [دسته] آرا بنیادهایش چگونه است. ما قصد مقایسه آرای علامهجعفری با یک پژوهشگر به نام تدئو متس را نداریم. در جامعه ما تا بحث از معنای زندگی میشود، یک استاد تمام یا تماما میگوید کاتینگهام یا میگوید متس. من این دو را در حد پژوهشگر میدانم. پژوهشگرانی که آقای دکتر نصری هم اعتنای چندانی به آنها نکردهاند. [کاتینگهام و متس] فیلسوف نیستند. [اما] علامهجعفری فیلسوف است.
میتوانیم از آقای دکتر نصری بپرسیم که مبنای مقایسه چیست. میدانید ما در مبنای مقایسه، آرای پیشا اورسلی داریم؛ آرای اورسلی داریم که عنوان رساله دکتریش comparative philosophy است؛ آرای کربنی داریم که عنوانش پدیدارشناسی است و آرایی هم اخیرا از فیلسوف هندیتبار رام ادهر مال داریم که در حوزه سنت آلمانی بوده و بنیانگذار «فلسفه میانفرهنگی» است تا [مباحث فرانتس مارتین] ویمر. ما همه اینها را نابسنده میدانیم چراکه اروپامحور است. مطلبی که جناب استاد صدوقیسها در همایشی خطاب به من داشت این بود که این حرفی که از فارابی نقل کردی، حرف مهمی است و ما ذیل اروپامحوری اندیشهها را میخوانیم.
آقای دکتر نصری تلاش زیادی کرد و مدتی طولانی است که من و ایشان، اروپامحوری را نقد میکنیم. همان که [آیا متفکرانمان را] ذیل غرب بخوانیم یا نخوانیم.
[این کتاب آریگویی نیز] میتواند [تبدیل به] یک مطالعه تطبیقی بشود، اگر آن بخش پایانی تحت عنوان «مقایسهها» را روشنتر [تدوین کنیم] و [در این صورت] این [کتاب] میتواند یکی از کتابهای مهم در حوزه فلسفه تطبیقی شود.
فیلسوفانمان را زندهوار بخوانیم
آخرین نکته این است که ما امروزه نیازمندیم متفکران اسلامی را دوباره بخوانیم؛ اما چگونه؟ با پرسشها و تلنگرهایی که آن طرف دنیا شکل گرفت؟ آنها بنیاد نیستند. چون اگر بنیاد باشند، [غربیها] متفکران ما را همانطور خواندهاند که دیدیم. تمام متفکران و فیلسوفان ما را تحت عنوان نوافلاطونی مسلمان میآورند و اصلا نمیگویند فارابی یا ابنسینا. ما باید آنها را بخوانیم. این «باید» [که میگویم معنایش نخواندن غربیها نیست]. میدانید که رساله دکتری آقای دکتر نصری، [در باب] یاسپرس است و تاثیراتشان هم آنطرف است. حرفم این است که باید پرسشها و تلنگرها و بحثهایی که مطرح کردهاند را بگیریم و فیلسوفانمان را زندهوار بخوانیم. فیلسوفان ما در جامعه خوانده نمیشوند. [تنها] عدهای نخبگان [فیلسوفانمان را] میخوانند. ما متوجه پرسشها و معضلات جامعه نیستیم. کدام یک از پرسشها و معضلات اجتماعی را براساس آرای علامه جعفری بحث کردهایم؟ چه در صداوسیما و چه در رسانه. دائما نگاه میکنید از ماکس وبر شروع میکنند تا گیدنز [و فقط بحث از متفکران غربی است]. یعنی در حوزه جامعهشناسی و روانشناسی، متفکران ما اصلا حضوری ندارند. «آریگویی به زندگی» مساله مهمی است که در مغربزمین به نظر من از نیچه شروع شده و الآن هم نویسندگان ما [طوری برخورد میکنند] که انگار در فلسفه اسلامی نباید این پرسش را مطرح بکنیم و [نباید] از دریچه متفکران اسلامی بخوانیم. این [کار آقای دکتر نصری] میتواند اولین گام باشد و مهمترین گام هم هست؛ چراکه بحثهایی که به نحو انضمامی در جامعه از معنای زندگی، از مباحث مربوط به انسان، این [مباحث] میتواند از سنت اسلامی ما استخراج شود و خوانش مجددی [از ودایع اسلامی] صورت بگیرد.
مهدی گلشنی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی:
فرهنگ در جامعه ما نه غربی است و نه اسلامی
فکر میکنم هرکاری که درباره علامه جعفری انجام شود، کم است. مقام معظم رهبری هم چندی پیش اشاره کردند درحق علامه کوتاهی شده است. علامه خصوصیاتی داشتند که خیلی کمیاب است و وجودشان خیلی ذیقیمت بود. در کارهایی قدم بر میداشتند که برای زمانهای که در آن زیست میکردند واقعا نوآورانه بود - و درآن زمان- همواره پیشقدم بودند. بعضی از این فعالیتها در قالب هشدارهایی بود که به حوزهها دادند. ایشان خیلی آیندهنگر، دوربین و جامعنگر دراین باره بودند. با اینکه گفته شده رعایت کردن مقتضیات زمان؛ به آن خیلی توجه داشتند. الان متاسفانه به این امر توجه ندارند. من بارها عرض کردهام که حوزههای علمیه و روحانیون محترم ما باید مثل مرحوم علامه جعفری، مرحوم شهید صدر و مرحوم استاد مطهری متوجه مشکلات روز جامعه باشند که متاسفانه نیستند؛ برخی مباحث ثقیل گفته میشود، اما آنچه برای زمان حال ما نیاز است مورد توجه قرار نمیگیرد. یکی از کارهایی که مطابق زمان ما و مشکلات آن است همین کتاب دکتر عبدا... نصری است که به آن اشاره خواهم کرد.
علامه جعفری و مقابله با پوزیتیویسم
بهطور خلاصه درباره علامه جعفری باید گفت که ایشان بهطور مشخص چند هدف مهم را برای حوزههای علمیه معین کردند: یکی تحقیق لازم و کافی درباره معارف اسلامی، دیگری به دست آوردن اطلاعات لازم از نیازهای روز – مادی و معنوی- که به این مورد هم متاسفانه توجه لازم نمیشود. اینکه به هرحال نیازهای زمانه ما چیست که مورد توجه قرار بگیرد. سوم عرضه نیازهای مادی و معنوی به معارف اسلامی و یافتن راهحلهای لازم برای ارائه به جامعه. ایشان زمانی که در نجف اشرف با مرحوم آیتا... العظمی سیدعبدالهادی شیرازی بودند، فرمودند که باید علوم جدید به حوزه وارد شود و به فلسفه هم توجه شود و مرحوم شیرازی هم آنقدر در آن دوران روشنبین بودند که از این مساله استقبال میکنند. بنابراین علامه در آن دوره شروع به این اقدامات میکنند و کتاب «ارتباط انسان و جهان» را تالیف میکنند، یعنی زمانی که کسی دراین وادیها نبود و بهشدت پوزیتیویسم و افکار دیگر جهان اسلام را پرکرده بود و عده محدودی به آن توجه داشتند و یک مقداری مارکسیسم هم فشار وارد میکرد اما بیشتر افراد مقابله با مارکسیستها را در برنامه داشتند و مبارزه با پوزیتیویستها - آن چنانکه باید - مورد توجه همه نبود. به نظر من یکی از مسائلی که برای ما خطرناک بوده و هست و متاسفانه دانشکدههای علوم ما هنوز هم به دنبال آن هستند، دیدگاه پوزیتیویستی است. اینکه فقط آنچه میبینیم حقیقت است. به راسل گفتند که پوزیتیویسم را تعریف کن که در جواب گفت: دنیا همان است که میبینیم. علامه انصافا خیلی به پوزیتیویسم توجه میکردند. حتی مرحوم ارنست رنان در بحثهایی که با سیدجمالالدین اسدآبادی در قرن 19 در فرانسه داشتند؛ در نیمه اول قرن 19 مرحوم سیدجمال متوجه نبود، وقتی ارنست رنان گفت که من پوزیتیویست هستم جوابی به او بدهد و فقط بحث از وجود یا انکار خداوند را به میان آورد، اما مرحوم استاد جعفری کاملا متوجه این قضیه بودند و خطرات آن را متذکر میشدند.
توجه به علوم روز
علامه جعفری به چند موضوع توجه کردند، ازجمله اینکه به حوزهها فرمودند باید متوجه به مسائل مستحدثه باشند. واقعا من امروز نمیبینم که امروز با جدیت این مسائل در حوزهها مورد توجه باشد؛ چندین سال پیش در پاکستان بودم و در سمیناری در زمینه سلولهای بنیادین، یک خانم آمریکایی که همسر یک پاکستانی مسلمان بود، درباره کارهای علمی جهان مسیحیت و مساله سلولهای بنیادی و خطرات احتمالی و مناقشاتی که ممکن است با تفکر مسیحی داشته باشد صحبت میکرد، اما چیزی از جهان اسلام برای ارائه نداشت؛ اما مرحوم علامه جعفری تا جایی که میتوانست درباره مسائل مهم روز هم متذکر میشد. ازجمله تاکید بر مطالعه طبیعت داشت و مسائلی که علم روز با آن مواجه بود؛ همه آن مسائل را متذکر میشد. به همین جهت وارد تکتک مسائل شد. مثلا یکی از مسائلی که در فیزیک آمده این بود که در دنیای اتمی شانس حاکم است و علیت حاکم نیست، لذا ایشان به این بحث وارد شد. یا این مساله که اصلا درعلوم کاری با اصول نداریم، علوم فقط مستقلا سراغ تجربه میروند و هرچه ارائه میدهند نتیجه تجربه است. یکی از تذکرات خیلی مهم علامه همین مساله علوم و اصول فلسفه متافیزیکی سوار بر علوم، بود. کاملا به این مهم توجه داشت. به همین دلیل است که ایشان وقتی درتهران بود جلسات مرتبی با مرحوم دکتر حسابی داشت که ایشان هم دغدغه مسائل فیزیک را داشت و متذکر میشد.
نقش متافیزیک درعلم
هنوز که هنوز است در دانشکدههای علوم ایران میبینید به کلی منکر نقش متافیزیک در علمند و آن وقت خندهآور این است که نگاه خود ما به غرب است ولی به تحولاتی که درغرب در این 30 سال اخیر رخ داده توجهی نداریم، امروز در غرب بهشدت فلسفه مورد توجه قرار گرفته و بهشدت نقش اصول متافیزیکی واضح شده؛ چیزی که البته قبلا نبود. وقتی من 50 سال پیش درآمریکا بودم و تحصیل میکردم نمیشد از فلسفه حتی نامی برد. دانشگاه آکسفورد و کمبریج گروه مشترک بین فیزیک و فلسفه تشکیل داده و در مباحث کیهانشناسی و خلقت و مسائل کوانتوم بحث و فلاسفه و فیزیکدانها با هم کار میکنند؛ علامه جعفری دراین مورد خیلی از دیگران جلوتر بود و الان هم این حرفها خیلی مطرح است.
حیات معقول
مساله دیگر که مهم است، این است که همه سوالات خود را از علم تجربی میگیریم؛ «نهرو» نخستوزیر هند درسال 1950 صریحا ذکر کرد که هر سوالی که جوابش را از علم نگیریم، برای آن جوابی نخواهیم داشت. الان عده زیادی از دانشمندان تراز اول صریحا میگویند که ما جواب همه سوالاتمان را از علم نمیگیریم. لذا آنکه معتقد به دین است میگوید اصول متافیزیکی را از دین میگیریم و آنکه معتقد به دین نیست هم میگوید که همه جوابهای سوالات را از علم نمیتوانیم بگیریم. «پوپر» صریحا میگوید سوالات بنیادین و نهاییای داریم که علم نمیتواند به آن جواب دهد. – او خداپرست هم نیست— مثال هم میزند، مثل این سوال که از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود، جالب این است که دقیقا همین مثال را میزند... در عصر ما یکی از برندگان جایزه نوبل پزشکی هم میگوید که چنین سوالاتی هست و همین مثال پوپر را در این باره میگوید و بیان میکند که جواب این سوالات را میتوان از دین و فلسفه و ادبیات گرفت... اما عده کثیر دیگری از برندگان نوبل فیزیک هم تاکید میکنند که جواب این سوالات را میشود از دین گرفت و علامه هم در این قضیه پیشرو بودند. میفرمودند که علم پاسخگوی همه سوالات نیست و دراین زمینه ما را به «حیات معقول» حواله میدادند. میگویند هدف اساسی حیات انسانی حیات معقول است؛ منظور این است که انسان بداند از کجا آمده و به کجا میرود و رسالتش در جهان چیست و اینکه از اختیار خود استفاده و اهداف متعالی زندگی را دنبال کند. درحقیقت علامه هم توجه به علم داشت و هم توجه به دین و فلسفه. ایشان علم، دین و فلسفه را ارکان حیات معقول میدانستند.
اهمیت عنصر تواضع در عاِلم
مناسب است که دراینجا خاطرهای را نقل کنم: با علامه جلسهای داشتیم در منزل یکی از دوستان و ایشان فرمود: انسان عالم اگر تواضع داشته باشد این میتواند سرمشق برای بقیه باشد؛ امروز متاسفانه آنچه در محیطهای علمی ما مشکلآفرین شده، عدمتواضع است؛ هم در دانشجویان و هم در استادان. آنجا فرمودند که من در اول عمرم نظر خوبی به حافظ نداشتم که تصمیم گرفتم تفالی به حافظ بزنم که این بیت آمد: قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود - ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود؛ فرمودند نظرم تغییر کرد و این حاکی از تواضع ایشان در قضاوتهایشان بود. علامه خیلی متواضع بود و به خاطر همین، خیلی جاذبه داشت. من شاهد بودم که درمراسم سالگرد رحلت پروفسور عبدالسلام در دانشگاه شهید بهشتی ایشان هم آمد، بعد از سخنرانی که میرفت، تمام جوانها به سراغشان میرفتند و بهشدت طرفدار ایشان بودند که نتیجه اخلاق و تواضع ایشان بود. یک بار هم درباره کتابی از ایشان تقاضا کردم که مقدمهای برای آن کتاب بنویسد وقتی نوشت از ایشان مقدمه را گرفتم، خدمتشان زنگ زدم و عرض کردم که من درباره بحث شما درباره علیت دراین مقدمه مطلبی دارم، خدمتشان رفتم و بحث کردم و قانع شد و یک صفحه و نیم آخر مقدمه را تغییر داد... این خصوصیت تواضع را امروزه خیلی کم میبینید که واقعا آموزنده است و من فکر میکنم روی جهات اخلاقی علامه؛ خیلی ضرورت دارد که ایشان برای جامعه ما بیشتر معرفی شوند، چون جامعه الگو میخواهد.
اهمیت کتاب «آری گویی به زندگی»
باید توجه بدهم که الان جامعه الگو ندارد و دانشمندان هم متوجه مسائل جامعه نیستند؛ جامعه ما یک فرهنگ درهم ریختهای دارد؛ بنده در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی هم به جناب دکتر روحانی عرض کردم، فرهنگ ما نه غربی است و نه شرقی و نه اسلامی. غربی نیست چون آنها در چیزهایی مثبت عمل کردند و دوربین و جامعنگرند و ما نیستیم، شرقی نیست چون چین و ژاپن پیشرفتهای اساسی داشتند که ما نداریم و اسلامی هم نیست چون باید ببینید خبرنگار سیانان میگوید تهران آمریکاییترین شهری است که من دیدهام! مساله این است فرهنگ محیط ما مشکل دارد و به روشنگری نیاز دارد و یکی از اقدامات برای روشنگری دراین زمینه کتابی است که جناب دکتر نصری تالیف کردهاند. این کتاب از جهتی یگانه است و در این موضوع کتابی نداریم و جای آن خالی بود. در محیط ما و نسل جدید ما اکثرا طرفدار نیچه هستند و بعضی استادان هم نیچهگرایی را تبلیغ میکنند. آنقدر نیچهگرایی رایج شده که چند سال پیش در دانشگاه شهید بهشتی کنفرانسی درباره پوچگرایی به راه انداختند. اما علامه به این قضایا جواب داده است؛ در کتاب دکتر نصری هم اکثر آرای پوچگرایان قرنهای اخیر مثل کامو و نیچه و شوپنهاور توضیح داده شده و بعدا جواب سوالات و شبهات آنها با افکار علامه جعفری مطرح شده است. جای این کتاب حقا در این عرصه خالی بود و شایسته است که این اثر به خوبی معرفی شود تا نسل جوان ما از این طریق به صورت روشن با مسائل زندگی آشنا شود و درگیر افکار پوچگرایان نشوند.
عبدا... نصری، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی
در آغاز سالهای دهه 50 که دانشجو بودیم و خارج از درس دانشگاهمان درسهایی میخواندیم؛ با حضور در جلسات درس و بحث علامه جعفری، دیدیم روش کار و روش درس و بحث [علامه] بهگونهای دیگر است. اگر نزد اساتید دیگر متنی خوانده میشود و بحث میشود و مطالب [در رابطه و در شرح و توضیح متن] بیان میشود، علامه این کار را نمیکنند [بلکه] موضوعی را مطرح کرده و در باب آن بحث میکنند. این سالها که در خدمتشان بودیم، یکی از بحثهایی که به ما درس دادند، همین مبحث معنای زندگی بود. این تدریس درست در مقطعی بود که آدمی مثل من با آثار کامو و کافکا ذهنش درگیر بود و فضای جامعه هم در این سمت و سو حرکت میکرد. همینطور که جلو آمدیم، این مساله همچنان در ذهن من بود و تصمیم گرفتم زمانی کاری را [با این موضوع] انجام دهم که در واقع سالهای 60-59 کتاب «فلسفه آفرینش» منتشر شد که اصلا در مقدمهاش هم نام علامهجعفری [آمده] است و به بعضی مطالب ایشان اشاره شده است.
اگر بگویم آتش گرفتم...
اتفاق دیگری که برای من افتاد، [در] یک جلسه [دفاع] پایاننامه دکتری یک روحانی، در یکی از دانشگاههای قم در باب «معنای زندگی» بود که آن رساله هم [به صورت کتاب] چاپ شده و آن بزرگوار هم از اساتید دانشگاه است. من بهعنوان استاد داور معرفی شدم و وقتی رساله را نگاه کردم و منابع و مطالب را دیدم، اگر بگویم آتش گرفتم، شاید سخن ناحق و دروغینی نگفته باشم. یک کسی در حوزه ما درس طلبگی بخواند و در باب معنای زندگی مطلب بنویسد و فلان «مجله مروری» -که مجموعه مقالات چاپ میکند- در منابع و مآخذ بیاورد و یک کلمه از علامه جعفری نیاورد و حتی یک کتاب ایشان [هم] در ماخذ[ش] نباشد. [آن پایاننامه به صورت] کتاب هم که چاپ شد، باز همینطور بود. خدایا ما به چه سمت و سویی میرویم.
در دانشگاه چه میپرورانیم
نکتهای که آقای دکتر گلشنی فرمودند، «درد بزرگ» است. گاهی در کوچه و خیابان میبینید که آدمهای عادی، آثار نیچه را میخوانند یا در گروههای آموزشی فلسفهمان بهویژه [گروههای آموزشی] فلسفه غرب میبینیم، رساله پشت رساله در همین زمینه [و به همین ترتیب]. بدون اینکه کسی لااقل اشارهای بکند که بالای چشم این جناب نیچه، ابرو هم بوده. بارها و بارها شده بر سر دوستان فریاد زدهام که در این گروهها چه میپرورانیم. چه به اینجا میآید و چه از اینجا بیرون میرود. این درد بزرگی است که باید به آن توجه داشته باشیم. این یک طرف قضیه.
از متفکر قدیس نسازیم
طرف دیگر قضیه این [است] که از سالها پیش احساس کردیم توجهی که باید به علامه جعفری بشود، نمیشود. حتی امروز صبح داشتم ویژهنامهای را که در رابطه با علامه طباطبایی منتشر شده بود میخواندم، دیدم باز آقایان میگویند خاتمالفلاسفه... خاتمالفلاسفه. من که ارادت خاصی به علامه دارم [و این تعبیر را نمیپسندم]. [البته] در سلسله بزرگانی مثل مرحوم مطهری، مرحوم حائری، علامه جعفری و شهید صدر و... آثاری را منتشر کردهام - تا اینکه هم حوزویان ما و هم دانشگاهیان ما باید با این شخصیتها آشنا شوند و متاسفانه آشنا نیستند- جای علامهطباطبایی خالی است که امیدوارم این خلأ هم پر شود. الان هم که نگاه میکنیم میبینیم خیلی آشنایی وجود ندارد و این باعث تأسف است. الحمدلله به فضل الهی در این سالها سعی شده مقداری رسالههایی در مقایسه علامهجعفری و دیگران نگاشته شود که این دو سه ماه اخیر، دو رساله دکتری زیرنظر خودم دفاع شد که مقایسه بود بین علامهجعفری و دیگران. خلاصه این ظلمی است که جامعه ما – چه حوزهاش و چه دانشگاهش- دارد نسبت به علامه جعفری [روا میدارد].
بنا نیست از هیچ متفکری قدیس بسازیم. این چیزی است که علامه به ما یاد داد. نکتهای است که علامه جعفری به ما آموزش داد. ایشان [در] بحث جبر و اختیار، صاحبنظر و متخصص بود و موادش هم حاضر شده که مقایسهای میان فیلسوفان غربی و فیلسوفان خودمان در زمینه جبر و اختیار انجام شود. هیچوقت یادم نمیرود که در سالهای 53-52 طی سوالی نظر ایشان را در زمینه جبر و اختیار پرسیدم. وقتی پرسیدم «نظرتان چیست»، جمله عجیبی گفتند. گفتند: «نگو نظرت چیست. از من سوال کن: جعفری، دلیلت چیست.» در طول 27سالی که این ارتباط وثیق [بین ما] با ایشان بود، از این مسائل بسیار زیاد [رخ داده] است و نمیخواهم متعرضش بشوم ولی میخواهم بگویم که علامه شخصیت بسیار بزرگی بود و اینکه آقای دکتر گلشنی گفتند استقلال فکر؛ علامه واقعا [از این جهت] در متفکران ما کمنظیر است. علامهطباطبایی و آقای مطهری خیلی بزرگند یا آقای حائری خیلی بزرگ است و [هرکدام از این بزرگان] علاوهبر حکمت صدرایی، حرفهای جدید بسیاری دارند و این غلط است که ما فکر کنیم فلسفه اسلامی با ملاصدرا به تمامیت خودش رسیده. این واقعا حرف غلطی است. نکتهای که مهم است این است که اینها همه contextشان context صدرایی است اما در آثار آقای مطهری مثلا میبینید که افقهایی گشوده میشود که خیلی هم ربطی به ملاصدرا ندارد. اندیشه سیاسی آقای مطهری [و] اندیشه اجتماعیاش، مسائلی هست که فراتر از ملاصدراست. ولی بنیانها آن است. اما علامهجعفری کسی است که میخواهد خودش بیندیشد، خودش فکر کند و اگر بخواهم اصطلاح هوسرل را به کار ببرم، اینطور نیست که نسبت به ملاصدرا بیاعتنا باشد؛ نه. او را epoche میکند و در پرانتز قرار میدهد و میگوید حالا خودم باید بنشینم و از نو شروع کنم [و] ببینم چه باید بکنم. همین امر باعث شده افقهایی گشوده شود که بزرگان ما کمتر به مسائل آن توجه کردهاند. نمونهاش همین بحث مساله فلسفه حیات است.
در این سالها درسی در دوره فوقلیسانس «فلسفه دین» داشتیم -که اخیرا به دوره دکتری فلسفه دین منتقل شده- تحتعنوان معنای زندگی. گاهی احساس میکردیم بعضی عزیزانی که اینطرف و آنطرف میروند و بحث میکنند، همان مطالبی که آن طرف بیان شده، بیان میشود بدون اینکه اصلا نقدی بشود یا تحلیلی بشود یا بررسیای بشود، صرفا بیان میشود. آنوقت یک فیلسوفی که به جرأت میگویم در کل تاریخ فلسفه اسلامی در این زمینه نظیر ندارد [مورد غفلت است].
علامه در فلسفه حیات بینظیر است
حالا مطالب را ما [در این کتاب جمع] آوردهایم و مطالب مربوط به ما نیست و مربوط به علامه است. در فلسفه غرب هم [که] رشته و کار ماست؛ عزیزان بروند و مطالعه کنند از یونان باستان تا عصر حاضر، ببینند کدام فیلسوف را میتوانند پیدا کنند که اینقدر در باب حیات سخن گفته باشد و مطلب داشته باشد. علامه- نمیگویم کمنظیر است بلکه- بینظیر است. اینجا باید بگویم که بینظیر است.
[در این کتاب] سعی کردیم جاهایی هم مقایسه کنیم. در باب مرگ مقایسهای [میان علامه] با هایدگر انجام دادهایم. کتاب «وجود و زمان» هایدگر، کتاب مهم قرن بیستم است و خدا میداند چقدر شرح و تحلیل در دنیا در باب این کتاب انجام شده است. فصلی در وجود و زمان در باب مرگ است و چقدر در باب همین فصل کتاب و مقاله و مطلب نوشته شده که با آن زبان دشواری که هایدگر دارد، شارحان سعی کردهاند توضیح دهند که چه میخواهد بگوید. به این فکر رسیدیم که مقایسهای بکنیم و ببینیم نهایتا هایدگر چند سخن و مطلب در باب مرگ دارد، [و مقابل آن، ] علامهجعفری چقدر مطلب دارد. میخواستم مقایسه علمی بکنم و نه اینکه چون علامه استاد من بوده، بیایم و از ایشان دفاع کنم. خیر. در کار علمی از ایشان یاد گرفتهایم که استقلال داشته باشیم و مرید و مرادبازی نداشته باشیم.
علامه به ما یاد داد که هیچوقت در عالم فلسفه و اندیشه، خاتَم یا خاتِم به کسی نگویید. میفرمودند که مسیر علم باز است و ما هم نمیتوانیم برای آینده بشر تکلیف تعیین کنیم و بگوییم بزرگتر از این کسی نیامده و نخواهد آمد. موقعی خود ایشان تعریف میکردند که با مرحوم استاد [جلالالدین] همایی بحثی داشتیم و مرحوم همایی فرموده بودند که مولوی آنقدر بینظیر است که در آینده هم نظیرش نخواهد آمد. میگفتند به مرحوم همایی گفتم که [ما نهایتا] تا الان را میتوانیم بحث بکنیم، از آینده که خبر نداریم. برای ما همیشه تعبیری میآوردند که «پرونده ذهن و فکر بشری را نبندید؛ این پرونده همیشه باز است.» این نکتههایی که اساتید ایرانی میگویند «در غرب فلسفه با هگل به تمامیت رسید» و «در جهان اسلام [فلسفه] با ملاصدرا به تمامیت رسید]، هیچ مبنای فلسفی نمیشود برایش بیان کرد.
مفهومشناسی دیگر کافی است
ما مدتهاست - در واقع نزدیک چهار دهه است- که بحث از اسلامیشدن علوم انسانی میکنیم و بحث مهمی هم هست. کارها و تالیفات و مطالعاتی انجام شده که «مبنایش چیست» و «آیا موضوع اسلامی است یا مساله یا روش»، «[در این بحث] چه میخواهیم بگوییم» و... . آثار زیادی نوشته شده و مفهومشناسی خوبی شده ولی متاسفانه هنوز هم رهایش نمیکنیم. مفهومشناسی دیگر کافی است. این بزرگان آمدند راه افتادند و در مقام عمل نشان دادند چه چیز اسلامی است و چه چیزی اسلامی نیست. شما همینها را بازخوانی بکنید، همینها را بروید و بشناسید.
در علوم انسانی ما مجموعهای از نظریات داریم. آیا میتوانیم بگوییم جامعهشناسی «علم» است، همانطور که فیزیک و شیمی «علم» است؟ میتوانیم بگوییم روانشناسی به این معنا، علم است؟ یا شما فقط مجموعهای از آرا و نظریات دارید و [به] این مجموعه آرا و نظریات، عنوان علم آن اطلاق میکنید؟
حال آیا متفکران ما در این زمینهها حرفی برای گفتن نداشتهاند؟ بحث معنای زندگی ابتدا در حوزه فلسفههای اگزیستانس مطرح شد و در این 4-3 دهه اخیر که فیلسوفان تحلیلی حیطههای بسیاری را اشراف پیدا کردند و کارهای عظیم و عمیقی انجام میدهند، اینها هم دارند [در باب معنای زندگی] نظریهپردازی میکنند. اگر در فلسفه بحثی تحت عنوان معنای زندگی مطرح میشود، ما هم میخواهیم ببینیم دینی و غیردینیاش چیست و بیاییم و ببینیم [خود] ما چه میگوییم یا لااقل متفکرانمان چه میگویند. بیاییم به مصادیق بپردازیم. تا کی میخواهیم با مفاهیم انتزاعی سروکار داشته باشیم. هنوز آیا آمدهایم روی متفکران خودمان -که اینهمه کار و اندیشه و تفکر کردهاند- کار بکنیم. مسائل جدیدی که امروز مطرح است آیا باید مطرح شود یا نه. در بحث بسیار مهم «ادراکات اعتباری» علامهطباطبایی، امروز باید ببینیم بحثی که جانسرل در باب واقعیت اجتماعی دارد با این بحثی که علامه در ادراکات اعتباری میکند، اینها با هم چه نسبتی پیدا میکنند و کدام جلوترند؟ ما باید این بحثها را مطرح کنیم.
این متفکران و شخصیتهای عظیم ما مثل علامهجعفری، خیلی جای کار دارند و این نکته هم بسیار مهم است که آثار علامه و آقای مطهری و دیگران [با هم] فرق میکند. خیلی از امکاناتی که بزرگان امروز دارند را مرحوم علامه جعفری در آن زمان نداشتهاند. من هیچوقت فراموش نمیکنم که وقتی ایشان تفسیر مثنوی مینوشتند، این فرمها را زیر بغل میزدند و میآمدند خیابان ناصرخسرو خودشان به چاپخانه حیدری میدادند. یعنی حداقل امکانات هم برای ایشان وجود نداشت. تا چه برسد که کسانی باشند که کمک و ویرایش کنند تا کارها انجام شود.
آشفتگی در آثار علامه
یک بار به ایشان گفتم که در آثار شما یک آشفتگی دیده میشود. ایشان برای من قصهای شیرین تعریف کردند که وصف حال ایشان بود؛ خلاصهاش این بود که من اندیشههایی به ذهنم خطور میکند که اگر ننویسم، اینها را فراموش میکنم. اینها را باید بنویسم و با توجه به این نکته که ایشان دغدغههای زیادی داشت [این اندیشهها و در نتیجه گاه آن آشفتگی در متون ایشان راه یافته است].
هیچوقت فراموش نمیکنم. آخرین روزهایی که ایشان قبل از سفر [در ایران بودند] با استاد محمدرضا حکیمی به دیدن ایشان آمدیم و برای صحبت همینجا نشستیم. آن لحظات را هرگز فراموش نمیکنم که با آن وضعی که سرطان به حنجره رسیده بود و خوب نمیتوانستند صحبت کنند، دیدم هنوز آن دغدغهها را دارند. گفتند دارم این نهجالبلاغه را میبرم تا تفسیرش را به سرانجامی برسانم و سریعتر تمام شود و بعد به شبهاتی که بر سر جوانها ریختهاند بپردازیم و آنها را جواب بدهیم. انگیزهها[ی ایشان] اینقدر قوی بود.
این نکته را هم بد نیست بگویم. بر سر ترجمه واژهای در ترجمه نهجالبلاغه دکتر شهیدی بحثی شد که ایشان گفتند آقای حکیمی درست نیست که واژه را اینطور ترجمه بکنیم؟ [یکباره] دیدم که افق حالشان عجیب عوض شد و یکدفعه برگشتند به ما دو نفر رو کردند و گفتند: «هیچکسی در این عالم بیوفایی دنیا را مثل امیرالمومنین درک نکرده. هیچکسی مثل امیرالمومنین دنیا را خوب به تصویر نکشانده. شروع کردند و از این دست صحبتها کردند و وارد عالم دیگری شدند. مطالب بسیار عمیقی را در وصفحال امیرالمومنین و تصویری که حضرت از دنیا بیان کرده، گفتند که وقتی تصورش را میکنم، دیگر نمیشود گفت علم حصولی است. اینها شهودها و حضورهاست.
باید خدا را شاکر باشیم که مجموعه آثار ایشان دارد منظم و مرتب به انتشار درمیآید و از آقای باقری عزیز که مسئول دفتر نشر فرهنگ اسلامی هستند، [توقع میرود و] امیدواریم که امسال نهجالبلاغه –بهصورت منقحی که تنظیم شده- در 10 مجلد پانصد صفحهای چاپ شود. تمام مطالبی که اضافه بوده از نهجالبلاغه بیرون کشیده شده تا کسی که مطالعه میکند، بتواند [با مطالب و بین مطالب] ارتباط برقرار کند. همیشه با آقای جعفری این بحث را داشتهایم که ارتباط با آثار علامه دشوار است و یکی از جهاتی که به علامه کمتر توجه شده این است که ارتباط با آثار علامه دشوار است.
باز لازم است تذکر بدهم که لازم است آشنا بشویم که متفکر ما چه نقشی در تاریخ فلسفه ما و در طرح مساله فلسفه حیات داشته است.
مهدی باقری، قائممقام مدیرعامل دفتر نشر فرهنگ اسلامی
«دفتر نشر فرهنگ اسلامی»، یک موسسه غیرانتفاعی است که در حوزه معارف دینی، تولید فرهنگ میکند. بنیانگذار این مجموعه مرحوم سیدرضا برقعی، شهیدبهشتی، شهیدباهنر و مرحوم گلزادهغفوری بودند که در سال 53 این مجموعه را تاسیس کردند. این مجموعه در دوران این بزرگان بسیار پیشرو بوده و اندیشمندان بزرگی مثل علامهجعفری به این موسسه دعوت شدند. آثار شهید بهشتی و شهید باهنر و دیگر بزرگان هم [در آن دوران] در این مجموعه به چاپ رسید. مجموعه کارهای دکتر سیدجعفر شهیدی نیز در دفتر نشر، منتشر میشود.
ما در دوره جدید بین نویسندگان و دفتر، ارتباط ایجاد کردیم. مجموعه کارهای علامه جعفری به دلایلی از مجموعه دفتر نشر خارج شده بود و ما آقازاده ایشان را از طریق دکتر نصری مجددا دعوت کردیم تا این مجموعه دوباره احیا شود.
مجموعه ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه که در قالب 27 جلد منتشر شده بود، تا به حال چهاربار تجدیدچاپ شده و این نشان میدهد اقبال بسیار خوبی به کتابهای علامهجعفری وجود داشته است. دفتر نشر در تلاش است تا در حوزه معارف دینی کارهایی تاثیرگذار منتشر کند. آثار شاگردان علامهجعفری ازجمله دکتر نصری و دکتر گواهی هم در این دفتر منتشر میشود. جا دارد من به دکتر نصری هم تبریک عرض کنم. کتاب «آری گویی به زندگی» که در ایام نمایشگاه کتاب منتشر شد، مورد استقبال خوبی قرار گرفت. از دیگر کارهای دکتر نصری که اخیرا چاپ شده و ظرف یک سال به چاپ دوم و سوم رسیده، «انکار قرآن» [با موضوع تحلیل و نقد دیدگاه روشنفکران دینی درباره وحی و قرآن] است.