به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، احسان عبدیپور، کارگردانی بوشهری است که با فیلم «تنهای تنهای تنها» معروف شد. او بعد از آن دو فیلم سینمایی دیگر در بوشهر ساخت. اولی «پاپ» که هیچ وقت فرصت اکران نداشت و مهجور ماند و دومی «تیکآف» که اردیبهشت امسال اکران شد و با اغماض میتوان گفت فروش خوبی داشته است. عبدیپور اکنون هم مشغول نوشتن فیلمنامهای است که در همان جغرافیای بوشهر روایت میشود. عبدیپور که به قول خودش اگر بخواهد «هگل» را هم بخواند با لهجه بوشهری میخواند، میگوید: «الان دوره حضور قدرتمند خرده فرهنگهاست. فرهنگهای کلان به این دلیل که گستره جمعیتی و جغرافیایی بیشتری را پوشش میدهند الزاما در بازی جلو نیستند.» آنچه میخوانید متن گفت وگوی «فرهیختگان» با این کارگردان بوشهری است.
در تعریف مشهور تهرانی- شهرستانی، هویتی مستقل برای خردهفرهنگها لحاظ نمیشود. برای ساخت یک اثر سینمایی غیرتهرانی که بتواند واجد عناصر بومی منطقه خودش باشد، چه مولفههایی را باید لحاظ کرد؟
به نظرم سینما دنبال این نیست که یک اثری تهرانی باشد یا شهرستانی. اما اگر به لحاظ دستهبندی ژورنالیستی بخواهیم به موضوع نگاه کنیم دو حالت را میتوان برای چنین آثاری در نظر گرفت. نوع اول اینکه فیلمساز سراغ یک اقلیم میرود به صرف اینکه فضای فیلمش را رنگارنگ کند و در این زمینه نگاهی هم به گیشه دارد و نوع دوم اینکه فیلمساز قرار است کُنه یک ماجرا و قصه نابی را در آن اقلیم تصویر کند. نوع اول برای من زیاد موضوعیت ندارد. وقتی از سینمایی با عناصر بومی حرف میزنیم، منظور این مدل فیلم نیست. اگرچه این مدل فیلمها زیاد ساخته شده و در فیلمفارسیها هم زیاد داریم. نوع دوم فیلمسازی در فضای شهرستان هم مربوط به فیلمسازانی است که سینمایشان دغدغهمندتر است. در این شکل فیلمسازی، آنقدر سوژه و ایده اولیه باید قدرتمند و جذاب باشد که دیگر به افهها و اطوارهای دیگر برای فروش نیاز نداشته باشد. اگرچه فکر میکنم در این مدل فیلمها هم وقتی بازی را شروع کنند، باز هم فیلم سه هیچ عقب است.
برخی معتقدند شرایط زیستی دوره ما به گونهای است که روابط اجتماعی خردهفرهنگها در هم تنیده شده و نمیتوان قصههایی از دل فرهنگهای کوچک روایت کرد که برای مخاطب وسیع جذابیت داشته باشد. چقدر با این نظر موافقید؟ چطور میشود فیلمی ساخت که بدنه اصلی آن روایتی از زندگی یک شهرستانی باشد و در اکران موفق باشد؟
نظر من برعکس این مساله است. فرهنگهای کلان دیگر حساسیت آدمها را برنمیانگیزند چون خیلی دستمالی شده با روایتهای کلی هستند. وضعیتهای کلی و پرداخت به مسائل کلی برای مخاطبان جذابیتی ندارد.
فکر میکنم مسائل متکثر شده با جزئیات و انسانهایی که کمتر دیده شدهاند به خصوص آنهایی که در فضایی ایزولهتر درگیر مسائل اجتماعی هستند، جذابیت بیشتری دارند. به شخصه به این مساله علاقهمندم و اتفاقا در سینما شیفته «داردن»ها هستم. گفته معروفی هم در این مورد هست که در حال حاضر هر محلهای داستاننویس، موزیسین و فیلمساز خودش را دارد. در این زندگی متکثر، آدمها به روایتهای خرد و کوچک اقبال بیشتری نشان میدهند. الان دوره حضور قدرتمند خردهفرهنگهاست و فرهنگهای کلان به این دلیل که گستره جمعیتی و جغرافیایی بیشتری را پوشش میدهند الزاما در شروع بازی جلو نیستند. آدمها به یک خلوتی در قصه نیاز دارند. این خلوت هم به معنای یک فیلم کمحرف، ساکت و کمکاراکتر نیست. خلوت به این معنا که به یک مدل روحیه و وجهی از زندگی بپردازد که دستمالی نشده است.
موانع ساخت یک اثر سینمایی بومی چیست؟ شرایط ضعیف سالنهای سینمایی و ضعف اکران فیلم در شهرستانها چقدر روی شرایط تولید آثار سینمایی بومی اثرگذار است؟
ساخت یک اثر بومی هیچ مانعی ندارد؛ به شرطی که آن اثر قدرت دراماتیک و جذابیت خاص خودش را داشته باشد و بتواند راه خودش را از ابتدا باز کند و همه موانع را پس بزند. زیاد موافق این نیستم که کمبود سالنهای سینمایی در شهرستانها، بر فرآیند حمایت از تولید آثار بومی اثرگذار است. به هر حال همان سالن سینمایی که «گنج قارون» را نشان میدهد، میتواند «طبیعت بیجان» را هم اکران کند. سالن سینما برای بعد از تولید است و فکر نمیکنم بخش توزیع، بر حمایت از تولید یک اثرسینمایی، تاثیر بگذارد.